بیداریم بکشت وه ای ساربان خموش
کاین سو زم از افسانه شنیدن نمی رود
می بینمش ز دور نیم سیر چون کنم
چون تشنگی آب ز دیدن نمی رود
خسرو تو لاف زهد به خلوت چه میزنی
کاین آرزو به گوشه خزیدن نمی رود